سلام عزیزم
مهربون خدای من ! با تو هستم
توئی که مژده بر هم زنی از نگاهت دور نمی مونه و کوچکترین نجوا ها رو می شنوی
از تو چه پنهان این روزها خیلی دلم برایت تنگ شده گاهی وقت نماز تنم مورمور میشه ، قرآنت رو که میبینم ته دلم قنج میره .
اصلا می خوام قربون صدقه ات برم و از عمق جان بگم : دوستت دارم
خودت خوب میدونی که با مسئولیتی بزرگ رو بر دوش گرفتم پس مثل همیشه هوای مرا داشته باش و در این مسیر یاری ام کن
بنده عاشق و شیدای تو
اگر چیزی از خدا خواستی و گفت :
باشد، همان را که خواسته ای به تو خواهد داد .
اگر چیزی خواستی و گفت :
صبر کن ، میخواهد چیز بهتری را برایت فراهم سازد .
اگر چیزی خواستی و گفت :
نه ، حتما می خواهد بهترین چیز را برایت قرار دهد .
تو دوست داری چه جوابی از خدا بشنوی ؟
سهم من از چکامه باران ، پرنده است
رودم که در حریم حضور تو جاریم
سجاده ام اگر چه پر است از نگاه تو
از هر چه غیر توست ، همیشه فراری ام
دل تنها نردبانی است که آدمی را به آسمان می رساند و تنها وسیله ای است که خدا را در می یابد .
شهید چمران
دانه های کنار را جمع می کرد و به مدرسه می برد .
به هر کدام از دوستانش یک مشت کنار می داد و در عوض ، یک ورق از آنها می گرفت .
بعد از چند روز که ورق ها زیاد شد ،
آنها را روی هم مرتب کرد . کنار مادر نشست و گفت :
دفتر قبلی ام داره تموم می شه . لطفا با این ورقها برای من دفتر درست کن .
شهید طالب ابراهیمی دانش آموز بوشهری
بعضی ها یاد بگیرن ...