الهی! چه خوش روزگاریست، روزگار دوستان توباتو
چه خوش بازاریست، بازار عارفان درگاه تو
چه آتشین است نفس های ایشان در یاد کرد و یادداشت تو
چه خوش دردی است درد مشتاقان در سوز شوق و مهر تو
چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام و نشان تو
)مناجات خواجه عبدا... انصاری، ج 3،ص 795 ، تفسیرالأعراف(
سید جواد یوسفی
-در چند روز اخیر دوباره شاهد آن هستیم که رژیم غاصب صهیونیستی به مردم بی دفاع فلسطین در منطقه غزه حمله کرده و دست به وحشیگری می زند. در این میان نکته ای که از بعد داخلی و آن چه مربوط به ماست، قابل توجه است، شبهه ای است که حتی در میان بسیاری از افراد جبهه خودی نیز شنیده می شود:
چرا باید از مردم و گروه های مقاومت مثل حماس و برخی دیگر با وجود مواضع نه چندان خوشایند آن ها در موضوع سوریه حمایت کنیم؟ مگر این گروه ها نبودند که در همین قضایای جنگ سوریه، بر ضد دولت و مردم سوریه موضع گرفتند و از شورشیان معارض حمایت کردند؟ چرا با وجود چنین بی وفایی آشکاری که این گروه ها به سیاست های ایران و سوریه کردند، ما باید در جنگ کنونی غزه از مردم و این چنین گروه هایی که به راحتی تغییر موضع می دهند، حمایت کنیم؟
2-از جهات مختلفی می توان این موضوع را مورد تحلیل قرار داد. با تمرکز بر عملکرد گروه های مقاومت باید گفت، مواضعی این چنین که بسیار اختلاف برانگیز است، موضع یکدست و هماهنگ این گروه ها نیست و نباید تصور کرد که مثلا تمامی اعضای حماس و یا تمامی گروه های مقاومت، یک موضع هماهنگ و متحد دارند، کما این که در موضوع سوریه نیز طیف رهبران داخلی حماس با طیف رهبران خارجی آن اختلاف نظر داشتند و هستند افرادی از همین گروه ها که چنین مواضعی را قبول ندارند. جدای از این مسایل در همین موضوع سوریه نیز افراد و گروه های بسیاری که در ابتدا مواضع نادرستی داشتند، به تصحیح رفتار و عملکرد خود پرداختند و با برگشتن از مواضع خود، به اشتباه بودن آن اذعان کردند.
3- آن چه ضروری است توجه به این امر است که ما نباید مواضع و عملکرده ای یک شخص (مثل خالد مشعل) و یا یک گروه (مثل حماس) را به کل مردم و مبارزان آزادهی فلسطینی تعمیم دهیم و تمام آرمان و مسئله فلسطین را فدای یک فرد یا یک گروه نماییم، زیرا اگر این گونه باشد باید خیلی زودتر از این ها در طول سال های انقلاب از فلسطین و آرمان آن دست بر می داشتیم. حتی اگر تمامی گروه ها و افراد شاخص مقاومت در فلسطین در مواضع و عملکردهایشان از خود ضعف نشان دهند و تصمیمات اشتباهی بگیرند، نباید این نکته را فراموش کرد که آن چه مهم است ملت و آرمان فلسطین است. فلسطین مملو از آزادگان و مبارزینی است که حاضرند برای این آرمان جانشان را فدا کنند. آیا حمایت از این ملت و مبارزین آن و توجه به این مسئلهی اساسی جهان اسلام، قائم به فرد، گروه و یا سازمان است؟
4- همگان باید به این نکته توجه کنند که جدای از مواضع دیگران، مواضع و عملکردهای ما به عنوان مسلمان انقلابی باید بر طبق اصول باشد و نباید مسائل اساسی همچون فلسطین را فدای سیاسی کاری و تقابلات بچه گانه نماییم. مقام معظم رهبری، امام خامنه ای در دیدار گروه های مبارز فلسطینی در 8 اسفند 1388 فرمودند: “مسئلهی غزه مسئلهی یک تکه سرزمین نیست؛ مسئلهی فلسطین فقط مسئلهی جغرافیا نیست؛ مسئلهی بشریت است؛ مسئلهی انسانیت است. امروز مسئلهی فلسطین شاخص میان پایبندی به اصول انسانی و ضدیت با اصول انسانی است … ما در جمهوری اسلامی مسئلهی فلسطین برایمان یک مسئلهی تاکتیکی نیست، یک استراتژی سیاسی هم نیست، مسئلهی عقیده است، مسئلهی دل است، مسئلهی ایمان است” و یا در همین 14 خرداد امسال ایشان در تشریح عناصر اصلی حرکت امام خمینی ره فرمودند: “به کمک مظلوم شتافتن و با ظالم مقابله کردن] یکی از عناصر اصلی[ است؛ به کمک مظلوم باید رفت که در دورهى ما، در زمان ما، مصداق اتم مظلومیت ملت فلسطین بود که شما دیدید امام بزرگوار از روز اول تا آخر عمر، راجع به فلسطین تأکید کرد، تکیه کرد، حمایت کرد …” (14خرداد 1393) در نتیجه باید گفت مسئله فلسطین و حمایت از آن برای ما یک استراتژی سیاسی نیست که تابع مواضع اشخاص و گروه ها باشد بلکه مسئله ای اصولی، انسانی و گره خورده با عقیدهی ماست.
5- سخن آخر این که هر چند مواضع و عملکردهای افراد و گروه ها نوعی تجربه در نحوه ی تعاملات بعدی ما با دیگران به حساب می آید اما نباید فراموش کرد سخن حکیمانه رهبر انقلاب را که فرمود: ” بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم.” (14 بهمن 1390) حمایت از ملت و گروه های فلسطینی برای هدفی والاست، که همان نابودی رژیم صهیونیستی و آزادی قدس شریف است.
دوست داشتیم عرفه در عرفات باشیم اما قسمت نشد کاروان حج رفت و ما جا ماندیم. گفتیم انشاء الله امام حسین (علیه السلام) میطلبندو میرویم کربلا اما آن قدر پاک نبودیم که قدمهایمان به زمین مطهر کربلا برسد.چند روز مانده بود به عرفه و ما میان زمین و آسمان حیران. نمیدانستیم چه کنیم؟ کجا برویم؟ عرفه کجا باشیم معرفتمان بیشتر میشود؟ کم کم داشتیم ناامید میشدیم که صدای آشنایی رسید؛ هر که دارد هوس کربوبلا بسم الله!بند دلمان پاره شد اسم جنون را برای مجنون آورده بودند.وقتی پیگیری کردم فهمیدم روزی ارض و سماء رو میدهد روزی ما را هم داده است. باز لطف خدا بود. باز صدای آشنای دوست بود.
اسم نویسی اردوی راهیان نور
اول گفتم، خب! این هم مثل اردوهای دیگر هست و ما هم وسط درسهایمان، ولش کنیم.اما چیزی بند دلم را پاره کرد؛ مراسم دعای عرفه در قتلگاه فکه. بله! فکه، قتلگاه فکه و ما چه میدانیم فکه کجاست؟ سرزمین رملهای روان. تو چه میدانی که رمل و ماسه چیست؟ بین ابروها رد قناسه چیست؟ سرزمین پلاکهایی که حافظهشان را از دست دادهاند، سرزمین گمنامها، سرزمین گمنامیها، سرزمین مادر… .
فکه
به ما گفتند:«باب شهادت بعد از جنگ به معبر هایی تقلیل یافته» و به جرات می توانم بگویم آن معبر تویی. مقتل آقا سید مرتضی آوینی، مقتل علی محمودوند، مقتل شهدای تفحص، فکه! خیلی عجیبی!مصداق بارز «فاخلع نعلیک انک بالوادی مقدس طوی» هستی. آن قدر عجیبی که وقتی زائرانت از اتوبوس پایشان را روی خاکهایت میگذارند هوایشان بارانی میشود.فکه مگر چه دیدی؟ مگر چه کردی؟شاید باورش سخت باشد که یکی از بازماندگان جنگ میگفت:«چند سال بعد از جنگ برای تفحص رفتیم. فکر کنم نزدیک قتلگاه فکه بود. هنوز صدای یا زهرا و یاحسین و صدای تیر و ترکش میآمد.»بگذریم… .
توان گفتن غم نیست ور نه مثنویها داشت
و این شد که ناخواسته کوله بار بستیم و با حدود 250 نفر از رفقا که دلمان هوایی شده بود، رفتیم تا عرفه آنجا باشیم.در کاروانها ستارههایی بودند از بازماندگان جنگ. سردار رمضانی، سردار احمدیان، سردار حسینی، با کوهی از درد فراق و آه حسرت. بماند که چهها گفتند و چهها شنیدیم. فکر کنم به تاریخ زمین 9 مهر بود که راهی زیارت آسمانیان شدیم.افطارمان را با ساکنین معراج الشهدا باز کردیم و رفتیم به سمت نهر خین. کربلا 4، گردان غواصها، گردان قایقها و اروند، رود خونی سال 65? نهر خین هنوز حرف برای گفتن داشت. برای گفتن که نه! برای دیدن،و با طعنه و گوشهچشم، به ما که در ساحل ایستاده بودیم میگفت:
تو در ساحل نشسته دست بر آتش نداری و
چه میدانی چه میداند دل حیران قایقها؟
کولهبارمان پر شد
بعدش رفتیم اروند کنار، والفجر 8،عبور از غیر ممکن، عملیاتی که نظامیان آمریکایی طی 2 واحد تحت عنوان عبور از غیر ممکن، آن را در دانشگاههایشان می خوانند. بعدش طلائیه بود. سرزمینی که هنوز صدای بیسیم حاج حسین خرازی و ابراهیم همت را می شنود. سرزمینی که دست خرازی را به امانت گرفت، تا شفاعتی باشد برایش در روز قیامت و هزاران صفحه دیگر که هیچ کس قادر به گفتنش نیست. طلائیه را فقط باید دید. بعدش فکه بود و مقتل شهدا و عشق بازی بچهها و اشکهای عرفه. یادمان فتح المبین و پادگان دو کوهه را هم دیدیم. کولهبارمان پر شد از خاطره گوییهای رزمندگان… گریهها… خندهها،و چه چیزهایی که شهدا دادند و ما هنوز نمیدانیم.
به زمین باز گشتیم
و روز 13 مهر بود به تاریخ زمین که برگشتیم تا محکمتر از دیروز قدم برداریم. جهاد اکبر کنیم… جهاد علمی کنیم…و تا آخرین قطره خون پای رهبرمان باشیم و تا آخر حسینی بمانیم.
امام خامنه اى (حفظه الله):
دیدار با روحانیون کردستان سال 88
ببینید، در قضیهی حمایت از فلسطین – این یک مثالی است میخواهم بزنم – هیچ کشور و هیچ دولتی به گرد جمهوری اسلامی نرسید. این را همهی دنیا تصدیق کردند. جوری شد که بعضی از کشورهای عربی از ناراحتی دادشان بلند شد، گفتند ایران دارد برای مقاصد خود اینجا تلاش میکند! البته فلسطینیها به این حرف اعتنائی نکردند. از جمله در قضیهی غزه – در این جنگ بیست و دو روزهی چند ماه قبل – جمهوری اسلامی در همهی سطوحش؛ از رهبری و ریاست جمهوری و مسئولین گوناگون و مردم و تظاهرات و پول و کمک و سپاه و غیره، همه در خدمت برادران فلسطینیِ مظلوم و مسلمان قرار گرفتند. در بحبوحهی این حرفها، یک وقت دیدیم که ویروسی دارد تکثیر مثل میکند؛ دائم میروند پیش بعضی از بزرگان، بعضی از علماء، بعضی از محترمین، که آقا! شما دارید به کی کمک میکنید؛ اهل غزه ناصبیاند! ناصبی یعنی دشمن اهلبیت. یک عده هم باور کردند! دیدیم پیغام و پسغام که آقا، میگویند اینها ناصبیاند. گفتیم پناه بر خدا، لعنت خدا بر شیطان رجیمِ خبیث. در غزه مسجد الامام امیرالمؤمنین علیبنابیطالب هست، مسجد الامام الحسین هست، چطور اینها ناصبیاند؟! بله، سنیاند؛ اما ناصبی؟! اینجور حرف زدند، اینجور اقدام کردند، اینجور کار کردند. نقطهی مقابلش هم هست: یک عده بلند شوند بروند قم، لابلای کتابهای شیعه را نگاه کنند، ببینند کجا اهانت به مقدسات اهل سنت است، از او عکس بگیرند، بیایند تو محافل سنی پخش کنند، ببینید آقا! این کتابهای شیعه است. یا یک گویندهی نادان، غافل یا مغرضی روی منبر نسبت به مقدسات اهل سنت حرف مهمل و بدی بزند؛ این را نوار کنند، سی دی کنند، بروند اینجا آنجا پخش کنند، بگویند ببینید آقا! این شیعه است. این را به او بدبین کنند، او را به این بدبین کنند. این معنایش چیست؟ «و تذهب ریحکم» یعنی چه؟ یعنی همین دیگر. وقتی اختلاف پیدا شد، وقتی تفرقه پیدا شد، وقتی نسبت به هم سوءظن وجود داشت، وقتی یکدیگر را خائن دانستیم، طبیعی است که با هم همکاری نخواهیم کرد.
امر به معروف، لقمان به بچهاش مىگوید: «یا بُنَىَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/ 17) «بُنَى» یعنى بچهى کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاهَ» ترجمهاش را مىدانید. اقامه کن. نماز را به پا دار. بعد مىگوید: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» تو با اینکه کوچولو هستى امر به معروف کن. یعنى به مردم بگو: این کار خوب است، انجام بدهید. این کار بد است انجام ندهید. یعنى در جامعه امر و نهى کن. بچه باید جرأت امر و نهى داشته باشد. رُک حرفت را بزن. بگو: من بچه هستم. نوجوان باید جسور باشد. حیا یک جایى دارد. حدیث داریم حیا دو رقم است. «حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْق» (بحارالانوار/ ج 68/ ص 331) بعضى حیاها از احمقى است. بعضى حیاها از عقل است. مىخواهى فحش بدهى حیا کن. مىخواهى به پدر و مادرت پرخاش کنى، حیا کن. به استاد بىادبى، حیا کن. آنجا حیا خوب است. اما مىخواهى اذان بگویى حیا ندارد. مىخواهى سؤال کنى حیا ندارد. مسألهى دینى است حیا ندارد. بلد نیستى بپرس خجالت مىکشى، چرا خجالت مىکشى؟ بپرس! حدیث داریم آدم یک چیزى را که بلد نیست بپرسد. و خجالت نکشد. و اگر خجالت کشید، این خجالت، خجالت احمقى است. تعاون، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده/ 2) در کارهاى خیر کمک کنید. در کارهاى دسته جمعى، کارهاى دسته جمعى. حجه الاسلام والمسلمین محسن قرائتى برنامه درسهایى از قرآن ، 03/ 06/ 89